امروز: شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ [2024/04/27]
ما را در فیسبوک دنبال کنید ما را در توییتر دنبال کنید ما را در گوگل پلاس دنبال کنید خروجی RSS جستجوی پیشرفته سایت پیوندهای سایت
کد خبر: 27860 تاریخ انتشار: چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۳:۳۳:۱۰ بعد از ظهر نسخه چاپی

۴۰۰ میلیون تومان ارزش قتل یک نفر را نداشت؛

دادگاه قاتل رئیس شعبه موسسه آرمان برگزار شد/ سپرده‌گذار قاتل: من را اعدام کنید

خبرایران: مرد کفش فروش که در جریان درگیری با رئیس یک شعبه مؤسسه مالی آرمان مرتکب قتل شده است، ضمن ابراز پشیمانی شدید، خود را مستحق مرگ دانست وگفت:«امیدوارم هرچه زودتراعدام شوم تا ازکابوس‌های شبانه رهایی یابم.»
دادگاه قاتل رئیس شعبه موسسه آرمان برگزار شد/ سپرده‌گذار قاتل: من را اعدام کنید

بیستم اردیبهشت سال ۹۶ قتل رئیس ۳۰ ساله یک شعبه مؤسسات مالی و اعتباری آرمان در شهر کرج به پلیس گزارش شد. بازپرس ویژه قتل و تیم تحقیق پس ازحضور در محل حادثه و مشاهده پیکر دست و پا بسته و دهان چسب پیچی مرد جوان، پی بردند او براثرخفگی جان باخته است.

از آنجا که این جنایت همزمان با مشکلات مؤسسه مالی، اعتباری رخ داده و قربانی ماجرا نیز رئیس یکی از شعبه‌های این مؤسسه بود کارآگاهان احتمال دادند قربانی ماجرا از سوی طلبکاران مؤسسه کشته شده باشد.

در ادامه تحقیقات نیز مشخص شد چندی قبل یکی از مشتریان بانک به نام «ایرج» بر سردریافت پولش با رئیس مؤسسه درگیری لفظی پیدا کرده بود. به این ترتیب وی به‌ عنوان یکی از مظنون‌ها بازداشت شد و در بازجویی به قتل ناخواسته اعتراف کرد. او مدعی شد در زمان واقعه یکی از دوستانش به نام «مجید» نیز همراهش بوده اما به هیچ عنوان قصد کشتن رئیس بانک را نداشته‌اند. با دستگیری «مجید» تحقیقات تکمیل شد و پرونده برای رسیدگی دراختیار شعبه یکم دادگاه کیفری استان البرز به ریاست قاضی هدایت رنجبر قرار گرفت. در ابتدای این جلسه که با حضور قاضی یزدانپور -مستشار دادگاه- برگزارشد اولیای دم خواستار قصاص عاملان قتل پسرشان شدند.

سپس «ایرج» متهم ردیف اول پرونده در جایگاه ایستاد و در حالی که اشک می‌ریخت، گفت: من قتل را قبول دارم اما باور کنید نمی‌خواستم او را بکشم. من تولید‌کننده کفش هستم. به‌خاطر مشکلات مالی کارگاه کوچکم را فروختم و به پیشنهاد یکی از آشنایانم ۴۰۰ میلیون تومان سرمایه زندگی‌ام را در این مؤسسه به‌عنوان سپرده گذاشتم. اما مدتی بعد که برای گرفتن پولم مراجعه کردم فهمیدم مؤسسه ورشکست شده است. حالم خیلی بد بود.

با پیگیری‌های زیاد رئیس مؤسسه را در کرج پیدا کردم. وقتی با او حرف زدم قرار شد فردای آن روز تکلیفم را روشن کند اما صبح روز بعد دیگر پیدایش نکردم. به دلیل اینکه قید پولم را زده بودم همراه خانواده‌ام به یزد رفتم. اما چندی بعد که به کرج برگشتم، اتفاقی او را دیدم که سوار خودرویش شده بود. دنبالش رفتم ونشانی خانه‌اش را پیدا کردم. بعد هم برای اینکه بتوانم بهتر مذاکره کنم سراغ یکی از همکارانم رفتم و از او خواستم تا با هم سراغ رئیس شعبه برویم. حدود ساعت ۹ و نیم شب به خانه‌اش رفتیم. من وارد خانه شدم و دوستم مقابل در منتظر ماند. پس ازکمی گفت‌و‌گو، او باز هم از من خواست فردا سراغش بروم که گفتم: «می‌ترسم مثل دفعه قبل فرار کنی». او هم عصبانی شد که جروبحث‌مان بالا گرفت. همان موقع با کمک دوستم دست و پایش را بستم و چسبی روی دهانش زدم و روی کاناپه گذاشتم. برای اینکه اثر انگشتم نماند دستکش دست کردم و همه جا را پاک کردم و رفتم. اما نمی‌دانستم که او خفه شده است.»متهم دیگر پرونده اما از قتل ابراز بی‌اطلاعی کرد و در حالی که «ایرج» نیز بر بی‌گناهی او تأکید داشت، گفت: «من هیچ کاری نکرده‌ام و فقط ایرج را همراهی کردم.»

ترس از بی‌پولی بدبختم کرد

«ایرج» که پس از چند ماه حبس نادم و پشیمان شده، گفت: «همه بدبختی هایم از ترس بی‌پولی بود. من آن ۴۰۰ میلیون تومان را با زحمت به دست آورده بودم و نمی‌توانستم براحتی از آن بگذرم. اما الان که در زندان هستم، هر لحظه به صحنه‌های درگیری فکر می‌کنم احساس می‌کنم حتی بیشتر از این پول هم ارزش گرفتن جان آدم‌ها را ندارد. من با این اشتباه خودم، خانواده‌ام و دوستم را به روزگار سیاه نشاندم و خودم را مستحق مرگ می‌دانم.

وقتی نمی‌توانم خودم را ببخشم چطور باید توقع داشته باشم خانواده مقتول از من بگذرند. می‌دانم عاقبتم چوبه دار است. به همین خاطرحالا بیشتر از قبل به مرگ فکر می‌کنم. اما باورکنید دوستم بی‌گناه است. او در این ماجرا دخالتی نداشت و به اصرار من به خانه رئیس شعبه آمد. من جرم و مجازاتم را می‌پذیرم و تنها نگرانی‌ام بی‌پناهی خانواده‌ام است. کاش هیچ وقت سراغ پولم نمی‌رفتم و هرگز رئیس شعبه را ندیده بودم. امیدوارم زودتر مرا اعدام کنند تا از کابوس‌های شبانه که یک لحظه هم رهایم نمی‌کند خلاص شوم. من سال‌ها برای زندگی‌ام زحمت کشیدم. دلم برای در کنار خانواده بودن حسابی تنگ شده است. من، همه خانواده‌ام را بدبخت کردم وحالا هم بشدت پشیمانم.اما افسوس که پشیمانی‌ام سودی ندارد. با این حال امیدوارم خدا، خانواده مقتول و خانواده‌ام مرا ببخشند.»

آخرین اخبار
© استفاده از مطالب تنها با ذکر منبع (خبرایران) مجاز می باشد.
طراحی، تولید و اجرا: دلتاوب