خبرایران: سید محمد رضا فیضالاسلام فرزند عالم بزرگوار سید علی نقی فیضالاسلام بیان داشت: پدر برای نوشتن نهج البلاغه سه منزل خود را فروخت اما امام علی(ع) چندین برابر آن را به ایشان برگرداند/ از تنهایی امام خمینی(ره) میترسیدند و برای موفقیت ایشان هر روز یک زیارت عاشورا می خواندند
سید محمدرضا فیض الاسلام فرزند سید علینقی فیض اصفهانی در برنامه ضیافت حاضر شد و در رابطه با زندگی پدر بزرگوارش به گفتگو نشست. متن زیر شرح این گفتگو است: ایشان در شناسنامه فیض اصفهانی نام دارند، اما خودشان لقب فیض الاسلام را برای خود انتخاب کردند و پس از آن نیز به این نام مشهور شدند و الان نیز کسی ایشان را به نام فیض اصفهانی نمیشناسد.
بسیاری از کتابهای فیض الاسلام در رد شبهاتی بود که آن زمان مطرح می شد
فیضالاسلام در سال 1283 هجری شمسی در خانوادهای روحانی در سده یا خمینی شهر، اصفهان به دنیا آمد. ابتدا مقدمات و کلاس ابتدایی را نزد مادرشان مرحوم آموختند. بعد نزد برادرش سید غیاثالدین به تهران و پس از آن به مشهد برای پیگیری تحصیلات سفر کرد. پس از طی مراحل سطح به نجف مهاجرت کرد و پس از سالیانی تحصیل و کوشش به درجه اجتهاد رسید. ایشان در سن 30 سالگی اولین کتاب خود را نوشتند. کتابی دیگر نیز در رابطه با معراج و رد شبهاتی که در این رابطه مطرح شده است به نام چراغ راه نوشتهاند. کتاب دیگری به نام پاسخنامه ازگلی دارند که در رابطه با اثبات رجعت نوشته شده است و کتاب دیگرشان نیز به نام رهبر گمشدگان است که در پاسخ مستدل به شبهات شریعت سنگلجی است. و پس از آن نیز کتاب شرح نهج البلاغه را در 6 مجلد و در 1340 صفحه به خط طاهر خوشنویس را نوشتند که تاکنون نیز بیش از دو میلیون دوره تجدید چاپ شده است.
کتاب دیگر ایشان نیز الثقلان فی تفسیر القرآن که تفسیر فاتحه الکتاب است را در آن نوشتند که بعد دیدند اگر بخواهند این تفسیر را به این شکل بنویسند 30 مجلد می شود و عمرشان کفاف نمی دهد بنابراین این کتاب را به "ترجمه و خلاصه تفسیر عظیم" تبدیل کردند که در این کتاب از 11 تفسیر استفاده شده است.
ماجرای نوشتن صحیفه سجادیه
پس از آن تفسیر و شرح صحیفه سجادیه را در یک جلد نوشتند. ایشان یک روز به کتابخانهای رفتند تا صحیفه تهیه کنند، بعد بنده دیدم که در این کتاب آن قدر حاشیه و متن خودشان اضافه کردهاند که از خود کتاب بیشتر شده است،پس از آن یک روز به آقای الهی قمشهای گفتند اگر میشود بگویید که نویسنده این کتاب بیایند من با ایشان صحبتی دارم؛ وقتی نویسنده کتاب را دیدند به وی گفتند که این حرفها مال امام سجاد(ع) نیست شما از کجا این حرفها را آوردهاید؟ وی در جواب پدر خیلی راحت گفت اگر شما بلدی شما بنویس. این شد که پدر برای یک سال تفسیر قرآن را کنار گذاشت و شرح صحیفه را نوشت.
پدر شفایشان را از حضرت زینب(س) گرفتند
کتاب دیگری را نیز به نام "خاتون دو سرا" درباره احوالات حضرت زینب(س) نوشتند که این کتاب نیز جریانی دارد، پدر مبتلا به زخم معده، روده و اثنی عشر بودند و از این بیماری به شدت رنج می بردند، حتی دکترها گفته بودند که ایشان باید سه عمل جراحی شوند تا حالشان بهتر شود. یکی از دوستان ایشان از پدر خواست که من شما را به لندن بفرستم، ایشان آن قدر از بیماری رنج می بردند که قبول کردند، اما روزی که قرار بود تا شناسنامه را برای ویزا ببرند شناسنامه همسر و همه فرزندان را برد و به دوستش داد و گفت به جای لندن برای عراق ویزا بگیر. پرسید برای چه؟ گفت طبیب من آن جا است من آن جا بروم خوب میشوم.
پس از آن همه باهم به عراق رفتیم و مشرف شدیم به نجف و در نجف حدود 5ماه ماندیم و در طول این مدت نیز پدر جلسات زیادی با طلاب و علمای هم دوره خود داشتند. در یکی از این جلسات آقایی از علما به پدر گفتند که آقای فیض چرا حالتان بد است؟ پدر جریان مریضی خود را گفتند. آن آقا بیان داشتند که همیشه می گویند اگر سه بار خدا را به حق حضرت زینب(س) قسم بدهی خداوند حاجتت را برآورده میکند شما هم که این قدر به مولا نزدیکی چرا این کار را نکردهای؟ ایشان از همان جا مستقیم به حرم میروند و در حرم خدا را به حضرت زینب(س) قسم می دهند و همان جا نذر می کنند که اگر حاجتم را گرفتم، کتابی درباره حضرت زینب(س) می نویسم، دقیقا دو یا سه روز از این قضییه گذشت و دیگر آثاری از این بیماری وجود نداشت. همه از این قضییه تعجب کردیم، به ایران که بازگشتیم پدر گفت نزد دکتر بروم تا ببینم چرا دیگر دردی ندارم، پیش دکتر رفتیم و عکس گرفتند، دکتر عکس را که دید گفت اشتباه شده است این عکس شما نیست دوباره عکس بگیرید، دوباره که عکس گرفتند، گفتند اثری از این بیماری وجود ندارد.
بعد از مدتی ایشان کتاب را فراموش می کنند، یکی از خواهرانم به ایشان یادآوری می کنند، که شما نذری برای حضرت زینب(س) داشتید که درباره ایشان کتابی بنویسید، پدر همان موقع کارشان را متوقف می کنند، و نوشتن کتاب خاتون دو سرا را آغاز می کنند.
همکاری های لازم برای چاپ مجدد کتاب های ایشان صورت نمی گیرد
کتاب دیگر ایشان درباره نماز جمعه است، آخرین آثار ایشان نیز بنادرالبحار است که در حقیقت این کتاب بندر دریا است که این کتاب دو جلدش چاپ شده است. ما یک مرکز انتشار آثار فیض الاسلام تأسیس کردیم اما متأسفانه همکاریهای لازم در این رابطه با ما صورت نگرفت.
ایشان در زمانی که در نجف اشرف بودند کم و بیش با فرمایشات امام علی(ع) برخورد کردند و تصمیم گرفتند تا این فرمایشات را جمع آوری کنند و آن را به فارسی نیز ترجمه کنند تا فارسی زبانان نیز بتوانند از گفتارهای امیرالمؤمنین(ع) استفاده نمایند. آن چنان که خودشان نوشتهاند حدود 17 سال یادداشت برداری کردهاند و بعد نوشتن نهج البلاغه را با شرح و ترجمه فارسی نوشتند. بعد که به تهران آمدند کم کم کتاب را به صورت تک جلدی چاپ میکردند، زیرا پول برای چاپ کلی آن نداشتند و هزینه زیادی هم برای این صرف کردند تا به خط زیبا نوشته شود و همه آن نیز به خط طاهر خوشنویس نوشته شد.
معاملهای که پدر با امیرالمؤمنین(ع) داشتند
ایشان برای چاپ نهج البلاغه بسیار رنج کشیدند و حتی سه خانه در تهران داشتند که آنها را فروختند و خرج این کار کردند، خانه ای را اجاره کرد که برق نداشت و وقتی باران می آمد کاسه می گذاشتیم تا به داخل خانه نریزد، حتی یک روز مادرم گلایه کرد، که ما را اجاره نشین کردهای؟ پدر در جواب با آرامشی خاص پاسخ دادند من همه اینها را به امیرالمؤمنین(ع) دادم و یک جا همه اینها را از ایشان پس می گیرم. و جالب این است که در سال 1339 یک خانه خرید 1000 متر، و پول این خانه را هم نداشت فقط زمینی داشت که در عوض چند فرش به او داده بودند، صاحبخانه هم گفت اگر پولش را در موعد ندهید آن را پس می گیرم.
از یاد نمی برم که همان شبی که فردایش باید به محضر میرفتند، درب خانه را زدند، واسطه معامله گفت زمین شما را 40 تومان می خرند، در نهایت نیز فردای آن روز همان مقدار پولی که کم داشتند جور شد و به راحتی معامله کردند و این گونه بود که امیرالمؤمنین(ع) هر آن چه از اموال را که پدر در راه او خرج کرده بود به او برگرداند.
از تنهایی امام خمینی(ره) می ترسیدند و برای موفقیت ایشان زیارت عاشورا می خواندند
سال 57 که امام(ره) به ایران آمدند پدر به من گفتند که دوست دارم با حضرت امام ملاقاتی داشته باشم، یکی از بستگان ما برنامه ای ریختند و پدر و امام(ره) همدیگر را دیدند و من نیز در این ملاقات حضور داشتم، بعد از دیدار امام نیز همیشه زیارت عاشورا را برای موفقیت ایشان می خواند و می فرمود من تنها از یک چیز می ترسم و آن این که امام خمینی را تنها بگذارند. و برای همین مورد نیز همیشه در حق امام(ره) دعا می کردند.