خشکی داشت به سرچشمه می رسید اما دوباره چشمه از سرچشکه اش جوشید. دوباره آب در بسترش جاری شد و رسید به دریا. تمام رشت درحال پایکوبی ست. بوق ، سوت و کف و آژیر است؛ فریاد مچکریم و رقص بی پایان! باورشان نمی شود. طلسم شکسته شده. تیمی که رفته بود دسته 3 .
تیمی که دیگر تابوتش را هم برای زوالش آماده کرده بودند ، روی دوش بچه های شهر بالا آمد و دوباره تیم شد. پول داشتند؟ نه! امکانات؟ شوخی می کنید! حمایت؟ نه ! فقط دست از سرش برداشتند. کابوسی که مدت ها بود مثل بختک سر تیم افتاده بود را برداشتند. گذاشتند جوانی از بچه های نسل طلایی خود شهر مربی بایستد. علی نظر محمدی را یادتان هست؟ همان دروازه بان تیم طلایی 82 ملوان که چون شهرش تیم لیگ برتری نداشت ، ستاره همسایه های انزلی چی شده بود و گلر دروازه تیم طلایی ممی احمدزاده بود.
همان که وقتی تیمش جلو بود ، دیگر از روی زمین پا نمی شد. علی شاید خیلی وقت کشی کرده باشد. شاید صدایش همیشه بغض داشته باشد اما وقتی قرار شد مربی باشد ، نشان داد که می تواند.
او بالاخره رفت سراغ تیم اصلی گیلان. دو دهه قبل و شاید کمی پیشتر از آن سپیدرود ، تیم بچه رشتی های واقعی بود. تیمی که دوستش داشتند اما متولی نداشت. بزرگتر! کسی که پول خرجش کند. رشت شهر قرمزها بود اما سپیدرود رفت و سال ها در غبار ماند. در محاق بی پولی. جایش مدام پول ریختند. پول صنعتی ، پول رانتی و پول دولتی.
تقریبا همه جور آدمی آنجا هزینه کردند که شهرباران تیم آبی پوش داشته باشد. کردند ، ولی نگرفت. تماشاگر هعم گاهی برایش می آمد. شاید عضدی و سردار جنگل را هم پر می کرد اما این جماعت آن حالی که داشتن سپیدرودشان ، شادشان می کرد ، برای شان هیجان انگیز نبود.
ببینید این تصویر را لحظه برگشتن به اوج بعد از دو ده. تیمی که همین امروز بعد از صعود می داند کاندیدای اول سقوط است ولی هوادارانش همین آن را دوست دارند با تمام وجود بکوبند ، برقصند و خوش باشند چون از حالا سپیدرودشان 100 متولی پیدا می کند که اسمی می آیند اما ریالی برای شان نمی آورند!
تنها می خواهند قربانی اش کنند و باز بفرستندش به خانه همه سال های قبلش به سمت خشک سالی و دروغ!