مهم ترین ویژگی سه تار نوازی استاد محمدرضا لطفی تأثیر پذیری وی از موسیقی های بومی از جمله تنبور و دوتار است.
استاد محمدرضا لطفی در ۱۷ دی ۱۳۲۵ در گرگان به دنیا آمد و وی در مصاحبهای گفته نمیدانم چه زمانی عاشق موسیقی شدم. من در موسیقی سقوط کردم اما زمانش در خاطرم نیست. شاید از چهارسالگی جوانهی عشق آن در من زده شده باشد و به نوعی موسیقی تمام وجود مرا فراگرفته است و احساس کردم که چیزی جز موسیقی مرا آرام نمیکند. در دوران کودکیام بیاختیار موسیقیهایی را میشنیدم که بهصورت ذاتی اصیل و خوب بود و شنیدن موسیقی خوب در پیش از سالهایی که برای اولین بار کار را در دست گرفتم بسیار خوب بود و شاید حدود ۱۰ سال طول کشید.» محمدرضا لطفی یادآور شد: «تا ۱۸ سالگی در گرگان زندگی کردهام. برادرم تار مینواخت و پدرومادرم عاشق موسیقی بودند، سپس به تهران آمدم و به دنبال موسیقی رفتم و پس از آن شاگرد اساتیدی چون شهبازی و دوامی بودم.» وی اذعان داشت:« برای یادگیری موسیقی بسیار کنجکاو بودم و تلاش میکردم آن را یاد بگیرم و برای من یک جذبه بود. وقتی یک ملودی را یاد میگرفتم من را به یک حالت معنوی درونی میبرد و این لذت مدام از این می ناب، ادامه داشت و هیچ وقت فکر نکردم که موسیقیدان نیستم و اگر باز هم به دنیا بیایم همین راهی را انتخاب میکنم که تاکنون رفتهام و از مسیر زندگیام راضی هستم.» وی به مدت پنج سال در هنرستان موسیقی به آموختن موسیقی پرداخت و موسیقی را نزد استادانی چون علی اکبر شهنازی، حبیب الله صالحی فرا گرفت. او در دانشکده موسیقی از استادانی مانند نورعلی برومند، عبدالله دوامی، سعید هرمزی نیز بهره جست. در جشنواره موسیقی جشن هنر سال ۱۳۵۴در شیراز به همراه محمدرضا شجریان و ناصر فرهنگفر به اجرای راست پنجگاه پرداخت که بسیار مورد توجه قرار گرفت. در اجرای ردیف آوازی توسط عبدالله دوامی با ساز تار وی را همراهی کرد. در سال ۱۳۵۳ به عضویت گروه علمی دانشکده موسیقی درآمد و در همین سال همکاری خود را با رادیو آغاز کرد. به مدت یک سال و نیم به عنوان مدیر گروه موسیقی دانشکده موسیقی هنرهای زیبای تهران به کار مشغول شد و پس از آن از این سمت استعفا کرد. در سال ۱۳۵۴ گروه شیدا را راهاندازی کرد و به همراه گروه عارف به سرپرستی حسین علیزاده به بازخوانی و اجرای دوباره آثار گذشتگان پرداخت. کانون موسیقی چاووش را با همکاری هنرمندانی مثل حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان و علی اکبر شکارچی راهاندازی کرد و در طی یک فعالیت چشمگیر آثاری از این گروه به جای ماند که به گفتهٔ بسیاری از اساتید از بهترین کارهای موسیقی ایران به شمار میروند. پس از انحلال چاووش بعد از سفرهای زیادی که برای کنسرت به ایتالیا، فرانسه و آلمان کرد، در سال ۱۳۶۵ به آمریکا رفت. علاوه بر کنسرتهای متعدد در سراسر آمریکا، مرکز فرهنگی هنری شیدا را در واشنگتن بنیان گذاشت. وی همچنین استاد دوره کارشناسی ارشد رشته نوازندگی موسیقی ایرانی در دانشکده موسیقی دانشگاه هنر میباشد. داشتن شیوه خاص نوازندگی منحصر به برخی نوازندگان خلاق است و دیگران معمولاً متناسب با سلیقه خود دنباله رو شیوه های مسلط اند. از این منظر لطفی صاحب شیوه ای اختصاصی هم در تار و هم در سه تار است. قدرت و صلابت برخی مضراب های علی اکبر خان شهنازی در تارنوازی اش پیداست. گر چه رد پای تار لطف الله مجد نیز در تکنوازی هایش به گوش می رسد. همچنین در سه تار نوازی اش دنباله روی شیوه استاد صباست و در عین حال از تک سیم نوازی های عبادی هم غافل نیست. اما مهم ترین ویژگی سه تار نوازی اش، تأثیر پذیری وی از موسیقی های بومی از جمله تنبور و دوتار است. تنبوری نواختن سه تار، تا پیش از لطفی یا نبود و یا اگر بود، لطفی نداشت. اما او با استفاده به جا از همه سیم های سه تار، به قابلیت جدیدی از این ساز دست یافت که گاه می تواند فقط با همراهی یک دف یا تنبک، جای یک گروه پر حجم را پر کند. ساز لطفی به شدت آواز گونه است. چنانکه شنونده می تواند روی ملودی های آن، شعری زمزمه کند. از این نظر می توان او را به سخنوری تشبیه کرد که تمام قواعد ادبی را در گفتارش لحاظ می کند و در عین حال از به کار بردن الفاظ گنگ و نامفهوم می پرهیزد. همچنین تکیه های فراوان بر گرفته از تحریرهای آوازی برخی جملات، نوازندگی وی را به آواز نزدیک کرده است. این ویژگی را در تفکر لطفی چنین می توان حستجو کرد که وی اصولاً موسیقیدانی ملودی محور است و عقیده دارد با ملودی جذاب بهتر می توان با مخاطب ایرانی ارتباط برقرار کرد. او وقتی یکی از گوشه های موسیقی دستگاهی را می نوازد، سعی می کند بیشترین ملودی های ممکن را از آن گوشه استخراج کند و به همین دلیل در تکنوازی هایش، گردش های پاساژگونه و جست و خیز های بیگانه با موسیقی ایرانی را نمی شنویم. لطفی با کشف قریحه آهنگسازی خود و همچنین آشنایی با چارچوب آهنگسازی ایرانی و تا حدی غربی، از حدود سال ۱۳۵۰ به آفرینش آهنگ های متعددی در قالب پیش درآمد، تصنیف، چهار مضراب، رنگ و انواع ضربی پرداخت و در این راه تنها به الگوهای از پیش کشف شده اکتفا نکرد. اقامت وی در استان کردستان به ضرورت های خانوادگی و غیره، باعث شد الگوی های ریتمی کردی در آثارش جلوه کند. تصنیف “ای برادر” با صدای شهرام ناظری در دستگاه چهارگاه نمونه روشنی از آن تأثیر پذیری است. از این مهم تر، برخورد وی با شعر فارسی بود که در مقایسه با پیشنیان بسیار متفاوت می نمود. نوع سوار کردن کلام بر آهنگ و همچنین پدیده شفاف خوانی به موسیقی با کلام لطفی این امکان را داد تا صرفاً عنصر گوشنوازی برای آدم های سال ۵۷ به بعد نباشد. او و دیگر همراهانش از جمله شاعر گرانمایه ه.ا.سایه بر این بودند که پیامی از این مسیر به گوش هموطنان شان برسد. استفاده متفاوت لطفی از گروه کر جلوه دیگری به آثارش داد و رنگ آمیزی جدیدی در موسیقی ایرانی ایجاد کرد. چیزی که در اوایل انقلاب باعث شکل گیری سرود خوانی به شیوه تک صدایی گردید. لطفی یک موسیقیدان بومی نیست و هیچ یک از سازهای نواحی ایران را نمی نوازد. اما به طرز آشکار و البته حساب شده ای از این نوع موسیقی در آثارش استفاده کرده است.
تحصیلات و مدارک علمی:
پس از پایان هنرستان به دانشکده موسیقی راه یافت.
افتخارات:
محمدرضا لطفی در سال ۱۳۴۳ جایزه نخست موسیقیدانان جوان را کسب کرد.
آثار :
• چاووش ۱-۱۰
• راست پنجگاه
• به یاد عارف (بیات ترک)
• چهره به چهره (نوا)
• سپیده (ماهور)
• چشمه نوش (راست پنجگاه)
• جان جان (سهگاه)
• معمای هستی (شور)
• عشق داند (ابوعطا)
• رمز عشق (ماهور)
• گریه بید (سهگاه-اصفهان)
• قافلهسالار (نوا-راست پنجگاه)
• پرواز عشق (سهگاه-اصفهان)
• خموشانه (ابوعطا-بیات ترک-این قسمت با کمانچه اجرا شدهاست)
• چهارگاه
• به یاد درویش خان (تکنوازی سهتار، تنبک از ناصر فرهنگفر، اجرای تصنیف از نصرالله ناصحپور)
• یادواره استاد نورعلی برومند (گروه همنوازان شیدا، دستگاه شور)
• همیشه در میان (بداهه نوازی تار و سهتار در شور و دشتی)
• بال در بال (شعر و موسیقی با ه.ا.سایه)
• تنها یک خاطره (بداهه نوازی تار و سنتور همراه با فرامرز پایور)
• وطنم ایران (اجرای گروه همنوازان شیدا، ۱۳۸۷)
• ای عاشقان (اجرای گروه همنوازان شیدا در بیات اصفهان, ۱۳۸۸)
نقل قول و خاطرات:
محمدرضا لطفی گفت: من ۲۴ سال در غرب زندگی کردهام و آنجا فعالیت موسیقی داشتم، اما دیدم که ایران و جوانانش احتیاج بیشتری به آموزش موسیقی دارند و اگر در کشورم بتوانم خدمتگزار باشم، به آنها کمک کردهام. بنابراین تصمیم گرفتم به ایران باز گردم. بهعلاوه من این شانس را داشتم که با چند استاد بارز موسیقی کار کنم و تجربیاتم را از طریق انتقال شفاهی منتقل کنم و این تعهد من را وا داشت که به کشورم باز گردم .