خبرایران: جهانگیر خسروشاهی داستاننویس کشورمان بااشاره به داستاننویسان جوان کشورمان گفت: ترس از نوشتن، بزرگترین آفت نویسندگی است و باید به هر طریقی که شده آن را از بین برد.
به گزارش خبرنگار خبرایران، بیست و چهارمین نشست «عصر تجربه» عصر روز یکشنبه 24 آذر با حضور «جهانگیر خسروشاهی»، داستاننویس کشورمان ، علاقه مندان ادبیات و خبرنگاران در سرای داستان بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان د برگزار شد.
دراین نشست که با اجرای «احسان عباسلو» همراه بود، جهانگیر خسروشاهی داستاننویس کشورمان اظهارداشت: خدمت مؤمنانه به ادبیات داستانی یکی از ویژگیهای نویسندگان متعهد است. دراین خصوص ما می توانیم ازکتاب «مرشد و مارگاریتا» اثر ماندگار «بولگاکف»، نویسنده پرآوازه روسیه نام ببریم که نمونه برجستهای در ادبیات داستانی این کشور است که پس از درگذشت نویسنده، به دلیل متعهد بودنش، استقبال از آن رشد زیادی داشت.
وی افزود: من اعتقادی به بازنویسی متعدد برای آثار داستانی ندارم. ضمن اینکه برای نگارش آثارم، تحقیقات گستردهای انجام میدهم و فکر میکنم اگر برای خلق یک اثر داستانی وقت مناسبی گذاشته شود، آن داستان نیاز چندانی به بازنویسی و ویرایش چندمرحلهای ندارد. همان گونه که همه ما می دانیم ، کسی که نهاد قصهگو نداشته باشد، اگر برود آموزش قصهگویی ببیند، چنانچه بخت یارش باشد، نهایتا میتواند منتقد خوبی بشود. به عقیده من نوشتن باید در نهاد یک شخص باشد.
خسروشاهی تصریح کرد: سالهای 49 تا 52 از تاثیرگذارترین دورههای زندگیام در نویسندگی است و آن زمان آقای عباس یمنی شریف، سردبیر کیهان بچهها بود. یادم میآید وقتی این مجله میخواست منتشر شود، من با یک دفترچه سفید که از قبل گرفته بودم، پای دکه میایستادم و به محض اینکه مجله میآمد، آن را میخریدم.
وی ادامه داد: میرفتم خانه و از روی مجله کل مطالب آن را در دفترچهام بازنویسی میکردم و احساس میکردم کاری انجام دادم و متأسفانه هیچ کدام از این بازنویسی در دسترس نیست و در یکی از شمارههای کیهان بچهها داستانی به نام «قصری با استخوانهای فیل» چاپ شده بود. ماجرای این قصه، داستان پسری بود که عاشق دختر پادشاه شده بود و پادشاه برای دادن جواب مثبت به او، برایش شرط گذاشته بود که باید قصری با استخوانهای فیل برای دخترش بسازد. مرد عاشقپیشه هم نزد کسی رفت و از او درخواست راهنمایی کرد که او به این مرد گفت: تو باید دریاچهای از شراب درست کنی، چرا که فیلها خیلی از شراب خوششان میآید و وقتی در این دریاچه میافتند، شراب را سر میکشند و حالت مستی به آنها دست پیدا میکند و بعد تو میتوانی آنها را بکشی و استخوانهایشان را جدا کنی و با آنها یک قصر بسازی و الی آخر.
این نویسنده در ادامه تاکید کرد: اینگونه تجربهها و داستانها که در دورههای کودکی برای یک فرد بازگو میشود در شکلگیری نهاد قصهگو در او تاثیرگذار است. شما اگر بتوانید این راز سر به مهر را در دوره کودکیتان پیدا کنید و آن را باز کنید، با نهاد ناآرام قصهگویی در خودتان آشنا خواهید شد.بسیاری در خصوص تاثیر کلاسهای داستاننویسی در نویسنده شدن را می پرسند که دراین خصوص باید گفت این کلاسها در استعدادیابی فوقالعاده تاثیرگذارند و دست کم، راه و رسم نویسندگی را به فرد یاد میدهند.
وی عنوان داشت: شخصا اعتقادی ندارم به اینکه کسی را که قصه نویس نیست، قصه نویس کنند.چرا که تجارب داستاننویسی قابل بیان نیستند چون این تجربهها همان آثاری هستند که یک نویسنده خلق کرده است. مسلم است که یک رماننویس و یا یک داستان نویس، هنگام نوشتن در مکان و زمان دخل و تصرف میکند و چیزی تحویل ما میدهد به اسم داستان یا رمان. پس بیان این تجربهها و این دخل و تصرفها عملاً غیرممکن است.
خسروشاهی یادآورشد: من کتاب «نفر پانزدهم» را با موضوع رنجهای تعدادی از رزمندگان در جبهههای جنگ اولین بار به آقای حاتمیکیا دادم و او بعد از آن که کتابم را خواند، گفت: این میتواند پانزدهمین، شانزدهمین و شاید هفدهمین اثر یک نویسنده باشد، در حالی که این کتاب اول من بود. آقای سیدمهدی شجاعی هم بعد از اینکه این کتاب را خواند، به من زنگ زد و گفت: این کتاب کاملاً مورد تایید بنده است.
وی خاطرنشان کرد: به شخصه مخالف ویرایش آثار اولیهام توسط ویراستاران بودم . چراکه من به صورت صد درصدی طرفدار نوشتههای اولیهام هستم. من کتاب نفر پانزدهم را با یک کار تحقیقی و پژوهشی فوقالعاده نوشتم. البته معتقد نیستم که عالیترین کار را نوشتهام اما حاضر هم نیستم کوچکترین تغییری در کتابم برای بازچاپ آن به وجود بیاید. به همین دلیل معتقدم که وحدت موضوع در داستان کوتاه باید باشد .دراین خصوص می توان آنتوان چخوف و ریموند کارور را به عنوان دو الگوی اصلی در این خصوص معرفی کرد وگفت وحدت موضوع در داستان، تابع یگانگی روح نویسنده با سوژه داستانی است به عقیده من اگر داستان نویس با موضوع داستانش یگانه باشد، قلمش جای دیگری نمیرود.
این داستاننویس کشورمان افزود: نوشتن هراثری تجربه ای ارزنده برای نویسنده است و من در نگارش کتاب «زخمدار» تجربه بسیارکسب کردم.این اثر در شهریور 68 آغاز و در دی ماه 73 به پایان رسید. من دو 5/2 برای این کتاب تحقیق کردم و فصلهای مختلف این کتاب 40 فصلی را در زونکنهای جداگانه میگذاشتم. من همچنین برای اطلاع دقیق از جنبههای مختلف بیماری آفازیا که یک نوع بیماری که به از بین رفتن قدرت تکلم در انسان اشاره دارد به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران رفتم و ساعتها در این باره تحقیق کردم.درواقع نوشتن کتاب «زخمدار» مصادف شد با تشکیل دفتر ادبیات و ایثار به ریاست مجتبی رحماندوست در بنیاد شهید و امور ایثارگران.
وی ابرازداشت: آنها در این دفتر داستانهایی را برای چاپ میپذیرفتند که از جمله آنها کتاب «ارمیا» نوشته رضا امیرخانی بود. برای کتاب من هم جلسهای تشکیل شد. در آن جلسه یکی از حاضران گفت که نامههایی که در این کتاب هست، باید جابجا شوند که من به شدت با این مسئله مخالفت کردم و توضیح دادم که من بر اساس یک طرح داستانی دایرهای، این داستان را نوشتهام. به هر حال اصرار و مخالفت من باعث شد که در این جلسه با چاپ کتاب من مخالفت شود.
خسروشاهی اضافه کرد: من الان از آن کارم پشیمان هستم. هر چند یک هفته بعد با من تماس گرفتند و گفتند این کتاب برای چاپ تصویب شده است و زمانی که نقطه پایان را بر کتاب «نفر پانزدهم» گذاشتم، طوری با فضای رمان یگانه شده بودم که حدود نیم ساعت نشستم و گریه کردم و دراینجا لازم است نکته مهمی را به داستاننویسان جوان بگوییم اینکه ترس از نوشتن، بزرگترین آفت نویسندگی است و باید به هر طریقی که شده آن را از بین برد.
وی ادامه داد: من بین عاقبت به خیری و نویسنده بودن، عاقبت به خیری را انتخاب میکنم. در این زمینه مثالی میزنم. آیا چهرهای که نجیب محفوظ از مصر تصویر کرده در راستای خدمت به مردم کشورش است یا خیانت به آنها؟ با همه معروفیتی که نجیب محفوظ دارد، جای این سوال همچنان باقی است و به هرحال احساسم این است که متاسفانه سلوک روشنفکری در کشورمان برای نویسندگی جواب نداده است و کسانی که با فرهنگ مردمشان آشکارا مقابله نکردهاند در نوشتن عملکرد موفقتری داشتهاند.