امروز: پنج شنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ [2024/11/21]
ما را در فیسبوک دنبال کنید ما را در توییتر دنبال کنید ما را در گوگل پلاس دنبال کنید خروجی RSS جستجوی پیشرفته سایت پیوندهای سایت
کد خبر: 609 تاریخ انتشار: شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۱۴:۱۰ بعد از ظهر نسخه چاپی

ابوالفضل زرویی نصرآباد خبرداد؛

انتشارخاطرات حضرت استاد «سِر پروفسور حَسَنعلی خان مستوفی» /از طنز و طنزپردازی خسته‌ام

خبرایران: كتاب «خاطرات حضرت استاد سِر پروفسور حَسَنعلی خان مستوفی» نوشته ابوالفضل زرویی نصرآباد منتشر می شود.
انتشارخاطرات حضرت استاد «سِر پروفسور حَسَنعلی خان مستوفی» /از طنز و طنزپردازی خسته‌ام

به گزارش خبر ایران به نقل از پایگاه خبری حوزه هنری، ابولفضل زرویی نصرآباد درباره انتشار این اثر گفت: مدت ها پیش كتاب «خاطرات حضرت استاد سِر پروفسور حَسَنعلی خان مستوفی» برای چاپ به انتشارات نیستان سپردم و این گونه كه مسوولان انتشارات گفته اند مجوز چاپ اثر از وزارت ارشاد اسلامی گرفته شده است و به زودی به بازار كتاب عرضه می شود.

مدیر پیشین دفتر طنز حوزه هنری كه این روزها به دلیل گذراندن دوران نقاهت پس از عمل قلب خود كمتر در مجامع رسانه ای، فرهنگی و هنری حضور پیدا می كند، اظهار كرد: دكترها مرا از پذیرفتن مهمان هم منع كرده اند. چرا كه دید و بازدید دوستانم هیجان زیادی به من وارد می كند و باعث به وجود آمدن مشكلات قلبی برایم می شود.

اثر تازه ابولفضل زرویی نصرآباد، روایت خاطرات شخصیتی خیالی به نام حسنعلی‌خان مستوفی است كه توسط پیشكار او «میرزا حسین پیشكار» نوشته شده و هر دوی این شخصیت‌ها ساخته و پرداخته ذهن زرویی است.

زرویی این كتاب را با روایت‌هایی طنز از این شخصیت خیالی از جمله تقاضای رضا شاه از او برای حضور در تاجگذاری‌اش، تلگراف زدن ملكه بریتانیا به وی، سفر به چین و حبشه و آمریكا آغاز می‌كند و در ادامه ماجراهای عجیبی همچون همنشینی او با اینگمار برگمان، پابلو پیكاسو، مارتین ‌هایدگر، چارلی چاپلین و برخی رویدادهای عجیب دیگر را روایت می‌كند.

این نویسنده در مقدمه كتابش و در مورد شخصیت محوری این كتاب و علت پرداختن به زندگینامه وی نوشته است: اردیبهشت‌ماه امسال (سال 1379 هـ.ش) كه دوست عزیزم سیدعلی میرفتاح از من خواست تا صفحه طنزی برای «مهر» دوره جدید تدارك ببینم، به لطایف‌الحیل زیر بار نرفتم.

این شانه خالی كردن دلایل متعددی داشت؛ یكی اینكه در خود هیچ میلی به طنزنویسی احساس نمی‌كردم. خسته شدن حق طبیعی انسان است. از طنز و طنزپردازی خسته‌ام. شاید عزیزی بگوید طنز نوشتن كه خستگی ندارد. مگر كسی از خندیدن و خنداندن خسته می‌شود؟... در پاسخ به این سئوال، ناچارم مثال بزنم: ببینید وقتی سر ظهر یا تنگ غروب، خسته و گرسنه به خانه برمی‌گردید، اگر احتمالاً از كنار یك رستوران عبور كنید، بوی خوش چلوكباب، مست و مدهوشتان می‌كند؛ چه بسا در دل با خود می‌گویید خوش به حال كارگران این چلوكبابی‌ها، سر و كارشان با چه چیز نازنینی است! صبح كباب، ظهر كباب، شب كباب...! اگر پای درد دل كارگران چلوكبابی بنشینید، حتماً به شما خواهند گفت كه چقدر از كباب خسته شده‌اند. حتی بوی كباب آزارشان می‌دهد. نفرمایید «خوشی زیر دلشان زده» نخیر، واقعاً تكرار، ملال‌آور است و چه قدر سخت است كه آدم از چیزهای نازنینی مثل طنز یا چلوكباب خسته شود.

پس این از دلیل اول. دلیل دوم آنكه این بنده چند ماه پیش از این، مشغول مطالعه و ویرایش دست نوشته‌های ارزشمند حضرت استاد حسنعلی‌خان مستوفی بودم. شیرینی و جذابیت این اثر به حدی بود كه ترجیح می‌دادم وقت خود را صرف تكمیل و آماده‌سازی این كتاب ارزشمند كنم. استاد حسنعلی‌خان مستوفی برای كارگزاران سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این مرز و بوم، نام و چهره‌ای شناخته شده‌اند و به جرأت می‌توان گفت كه در صد سال گذشته، ایشان بیشترین تأثیر را در روند تحولات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ایران داشته‌اند. نثر موجز و بیان صادقانه ایشان در نگارش خاطرات به قدری جذاب و گیراست كه خواننده اثر را دچار شگفتی می‌كند.

 

آخرین اخبار
© استفاده از مطالب تنها با ذکر منبع (خبرایران) مجاز می باشد.
طراحی، تولید و اجرا: دلتاوب