خبرایران : در نشست «خدا و کودک -نوجوان» کتابخانه مرجع کانون، در حالی که یک دینپژوه بر لزوم آموزش مرحله به مرحلهای مفهوم خدا به کودکان تاکید میکرد، دیگری به پشتوانه تحولات فکری و فرهنگی، آموزش این مفهوم متعالی را، به کودکان ممکن دانست.
به گزارش خبرایران از اداره کل روابط عمومی و امور بینالملل کانون، علیمحمد رفیعی دینپژوه و کارشناس ارشد رشته الهیات و سودابه شکراللهزاده محقق و مدرس دانشگاه در نشست «خدا و کودک-نوجوان» که در هشتادوششمین نشست کتابخانه مرجع کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود، به تشریح دیدگاههای خود پرداختند.
علیمحمد رفیعی در این نشست که روز ۲۸ شهریور ۱۴۰۱ برگزار شد، تاکید کرد: در قرآن موجودات دارای ارواح متعددی هستند و ما روح نباتی، روح حیوانی، روح انسانی، روح ایمانی و روح قدسی را میبینیم. روح قدسی در درجه بالاتری از سایر ارواح است و بالاتر از آن، خدا قرار دارد. خدا وجودی است که تمام وجودها به خاطر او و بهوسیله او، موجود شدهاند و عقل و علم بر آن صحه میگذارد.
وی در بخش دیگری از سخنان خود، با بیان گزارش روانشناسان در حوزه درک کودکان از مفهوم خدا گفت: مفهوم خدا برای کودکان صفر تا دو سال بسیار مبهم است و بر اساس گفته والدین در ذهن آنها مجسم میشود. در بین دو تا شش سالگی کودکان با آشنایی نسبت به مفهوم علت و معلول تا حدودی موضوع را درک میکنند و با سوالهایی نظیر اینکه خدا کیست؟ چه کسی آنها را ساخته و یا اینها از کجا آمدهاند؟ خدا را سازنده همه چیز میداند؛ با وجود این، کودک در این سنین خدا را هنوز موجودی جسمی تصور میکند.
این پژوهشگر دینی تصریح کرد: با افزایش سن این مفهوم متحول میشود به گونهای که در ۱۳ سالگی رابطه بچهها با خدا بیشتر جنبه شخصی دارد و کشیدن تصویر از خداوند را کار احمقانه میدانند. خدا برای این گروه سنی دوستداشتنی، محبوب، کمککننده، نجاتدهنده، قابل نزدیک شدن، مشاور، معلم، راهنما، مهربان و بخشنده است. در عین حال در این سنین کودکان تمایل دارند دین رسمی خود را نقد کنند.
سودابه شکراللهزاده نیز در این نشست با تاکید بر اینکه میشود خیلی از مسائلی را که فکر میکردیم سخت است را، به کودکان آموزش دهیم؛ گفت: مفهوم «خدا» در ادبیات کودکان شرق و غرب جا دارد و موضوعی جهان شمول است.
این محقق افزود: من در دهه ۷۰ مقاله با موضوع «بازنمایی خدا، در شعر کودک» را متاثر از عصری که الگوی پیاژهای در آن حاکم بود، نوشتم. اما الان که چند سالی است از آن زمان میگذرد، خودم بر آن مقاله نقدهای زیادی دارم. چون پیاژه و الگوی مسلط پیاژهای، امروز مورد انتقاد شدید روانشناسان است به ویژه اینکه او معتقد به رشد مرحلهای بود.
وی تاکید کرد: در تعاریف نوین روانشناسی، کودک کسی است که از چهار یا پنج سالگی تفکرات فلسفی دارد و موجودی فلسفی شناخته شده است و همانطور که میدانیم فلسفه، مفهومی انتزاعی است. یعنی انتزاعی فکر کردن کودک پذیرفته شده است. پس میتواند در مورد خدا هم فکر کند و پرسشهای کودک در مورد خدا نشان میدهد که توان فکر کردن در این زمینه را دارد اما پیروان الگوی پیاژهای به فهم و درک کودک احترام نمیگذاشتند و کودک از دید آنها موجودی ناقص است که توان فکر کردن در مورد خیلی از مسائل را نداشت.
این محقق در بخش دیگری از سخنان خود تصریح کرد: در الگوی پیاژهای که رشد را مرحلهای میداند؛ روانشناسان، صرفاً کودکان غربی و آن هم از طبقههای خاص را مورد بررسی و مطالعه قرار دادهاند و سوی دیگر مسئله فرهنگ به بوته فراموشی سپرده شده است. در حالیکه فرهنگ نه تنها از یک کشور به کشور دیگر حتی در یک خانواده از فردی به فرد دیگر هم تاثیر متفاوتی دارد.
شکراللهزاده گفت: فهم کودک در سنین مختلف متفاوت است. کودک ایرانی در سنین پایین نیز قادر به درک مفاهیم انتزاعی است اما نگاه کودک غربی در مورد خدا، نگاهی انسانوار به نظر میرسد حتی در دوران نوجوانی. پس میبینیم که صرفا مقوله رشد و مراحل آن مطرح نیست فرهنگ و زمینه متن مهمند. به شخصه فکر میکنم هیچ راهی برای اینکه فهم کودک از خدا را بدانیم جز مربیان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که پیوسته با بچهها در ارتباطاند، وجود ندارد.
این محقق و پژوهشگر همچنین از کتاب «GOD give us you» به جهات ویژگیهای تصویری آن و پیوند دادن متن کتاب با پرسشهای متداول بچهها در مورد خدا تجلیل کرد و گفت: این کتاب دارای ویژگیهای مثبتی است که از جمله آن میتوان پیوند دادن پرسشهای متداول بچهها درباره خدا، با کتاب اشاره کرد. این کتاب احساس ارزشمندی، خاص بودن و عزت نفس را به کودکان میدهد. مضاف بر اینکه کودک در پایان این کتاب احساس آرامش و امنیت میکند.